پارت ۸ رز مشکی

که یهو در باز شد
دکتر بود
دکتر :خب یه مدت باید استراحت کنید بعد از اینکه سرمتون تموم شد میتونید برید
ا.ت:ممنون ........ دکتر رفت وصرم تموم شد
یونگی :باشه من میرم تو هم لباستو بپوش
..
ویو ا.ت
این پلیسه آخه ازم چی میخواد لباسامو پوشیم
که یونگی اومد یونگی:بریم؟ ا.ت من خودم میرم عادت کردم. که یهو خودمو رو هوا حس کردم
ویو یونگی
ا.ت گفت عادت کرده و من زود براید استایل
بغلش کردم
ا.ت:وادف بزارم زمین
یونگی :آروم باش
ویو ا‌ت سرم و روی شونش گذاشتم که روی گردنش یه خال کوچک با یه تتو ریز بود دقیقا مثل شوگا !
دنیا رو سرم خراب شد بغصی که داشت این ۱۴ سال گلوم چنگ میزد رو دیگه نمیتونستم تحمل کنم
ا.ت :بزارم زمین [با جدیت]
یونگی: باشه چرا عصبی میشی
...
دیدگاه ها (۰)

پارت ۹

پارت ۱۰

پارت اخر فیک دو پارتی از فیلیکس

پارت ۷ رز مشکی

مرگ بی پایان پارت ۳۱

نامجون: تو این کتابه نوشته وقتی با پرنسس ازدواج کردی شب اول ...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط